بزرگ بانوی هستی (اسطوره - نماد - صدر ازلی) (با مروری بر اشعار فروغ فرخزاد) / گلی ترقی
«بزرگبانوی هستی» مجموعهی ۹ مقاله که جانمایه اصلی تمام این مقالات٬ اسطوره و رابطهی آن با زندگی و انسان است.برای انسانهایی که درگیر زندگی روزمره و واقعیات هستند٬ شاید در نگاه اول خواندن این کتاب و یا کتابهایی از این دست، بیمعنا و به نوعی اتلاف وقت جلوه کند، اما همانگونه که هایدگر و برخی دیگر از فیلسوفان گفتهاند انسان با پیشداوریهایش زندگی میکند٬ با آنها میبیند و به تجزیه و تحلیل وقایع میپردازد و سپس تصمیمگیری میکند. این پیشداوریها ساخته و پرداختهی تاریخ و اسطورههایی است که نسل در پی نسل، درست یا غلط، با خون و فرهنگ ما آمیخته و سنت و آداب و رسوم و بسیاری جنبههای دیگر زندگیمان را در بر گرفتهاند. بهخصوص در کشورهای شرقی و آسیایی، از جمله ایران، این موضوع پررنگتر است٬ تا جایی که گاه میتوان رد آن را تا قوانین اساسی و رسمی و آداب مذهبی نیز پی گرفت. از یک دیدگاه در ظاهر انتزاعی، هنر٬ بهخصوص هنر تجسمی و شعر نیز سراسر آمیخته با اسطوره و نماد است٬ و ضمنا هنر است که بخش عظیمی از فرهنگ را شکل میدهد٬ بهخصوص هنری که توانسته با عام مردم ارتباط برقرار کند و مورد علاقهی مردم کوچه و بازار قرار بگیرد و با روح و فرهنگ آنان درآمیزد. برای مثال شاهنامه که تمام قهرمانان و اساطیر آن را مردها تشکیل دادهاند جز موارد معدودی مانند گرد آفرید, و این پیش زمینه را می آفریند که قهرمانی جزو صفات مردانه است و نه انسانی, پیش زمینه ای که به مدد هنر و سخنوری و اسطوره قدرت یافته. پس شناخت اسطوره و گاهی کمک گرفتن از آن و به گونهای بر ناخودآگاه ذهن مخاطب دست گذاشتن٬ میتواند به عنوان ابزاری برای تعدیل مناسبتهای جنسیتی و بهبود فرهنگ اجتماعی مورد استفاده قرار گیرد. به کار رفتن اسطورههای مناسب زمان در شعر و نقاشی و هر آنچه که بتواند توجه و علاقهی عمیق عامهی مردم را به خود جلب کند٬ و از سوی دیگر کمک آن به درک دلیل بسیاری از عقاید مرسوم جامعه، خود دلایل انکارناپذیر اهمیت جایگاه و بحث اسطورهشناسی است.
گلی ترقی در مقالات این کتاب بیشتر از صورت ازلی بزرگ بانوی هستی و ارزشهای مادینه سخن گفته و به روند حذف و انکار این نماد در طول تاریخ و سپس رسیدن به فرهنگ مردسالار امروزی و در کنار آن فرودستی زنان و چگونگی تبدیل زنان به جنس دوم پرداختهاست. گرچه در کتاب با نقدی فمینیستی بر این اسطورهها و نمادها و یا درست و غلط بودن آنها روبهرو نیستیم، اما نقد و بررسی تاریخی آنچه اتفاق افتاده در سری این مقالهها در کنار هم، میتواند روشنگر ابهاماتی که در ذهن، کم و بیش موجود است، باشد.
در ابتدا صورت ازلی اینگونه تعریف شده "هر آنچه قدرتی تکاندهنده دارد و بر فکر و حس و ارادهی انسان موثر است" و در ادامه در بین نمادها، «تائو» یا «یین و یانگ» جلبنظر میکند: نمادی قدیمی و نشانگر تعادل نرینگی و مادگی جهان که تا کنون نیز قدرت خود را حفظ کرده و در قالب تائوئیسم رواج دارد (صفحهی مرتبط در ویکیپدیا) نماد تائو از دایرهای بزرگ که نشانگر جهان هستی است تشکیل شده و نرینگی و مادینگی درون آن به تعادل رسیدهاند: مادینگی معمولا سیاه و رنگ آن نمایانگر ظلمت و قدرت آفرینش در ژرفای تاریک زهدان مادر است٬ و نرینگی با رنگ سفید نمایش داده میشود٬ و هر کدام از دو جنس٬ نقطهای از جنس دیگر را در بطن خود دارد.
در ادامهی سیر تاریخی به جایی میرسیم که در میان اسطورهها و نمادها، هر آنچه مربوط به آفرینش زن بود، همراه خدایان اساطیری به آسمان رفت و صورت ازلی زن در قالب گرگ و جادوگر و دختر شاه پریان در زمین باقی ماند. و در این میان شهرها، معابد، ماه، زمین، آب، جنگل و هر آنچه خاصیت نومینوس (پرستش) دارد، نماد مادینه است. سپس به نکتهی جالبی اشاره میشود که بنا بر گفتهی اریش فروم، در دوران مادرشاهی نوعی رشک به آبستنی در مردها وجود داشته و مردها برای آفرینش بر جادوی کلام متوسل شدند و سپس با در اختیار گرفتن انحصاری ابزار آفرینش هنری و ادبی و آموزش و با کمک کلام، جنبهی مادینهی خدا یعنی «سوفیا» را جدا کرده و با به دست آوردن ابزار آفرینشی دیگر سان، قدرت زنان را از بین بردند.
با این حال سوالی در ذهن میماند که چه کسی این نمادها را به وجود آورد و طبقهبندی کرد، و چرا به عنوان اصل منطقی, از آن سخن به میان آمده، به گونهای که زن اساسا مظهر طبیعت و زایش است و مرد مظهر عقل و روشنایی، حال آن که در جهان واقع، زن و مرد از یک میزان عقل بهرهمندند، اما در طول تاریخ با تغیر اسطورهها و استناد به آنها و قدسی و آسمانی نشان دادن اسطورهی زایش همیشه زن را از ابزار تحصیل علم و دانش و سخنوری و فعالیت اجتماعی و سیاسی دور نگه داشتهاند. حال آنکه زنان نه با نیروی زایش بلکه با عقل و سازماندهی توانستند بسیاری از حقوق از دسترفتهی خود را باز یابند. این مساله نمونهی مستندی است که نیاز انسان را به نماد و اسطورههای دیگر سان و مدرن, نمایان میسازد.
در مقالهی دوم سطوری توجه انسان را به خود جلب میکند که مفهوم سنت و عادت بدون فکر را در خود دارد «انسان ابتدایی بر آن است که هر عملی قبلا توسط دیگری کردهشده است و آنچه او میکند جز تکرار اعمال و اشاراتی نیستند که پیش از او دیگران کردهاند، کردار آنان نیز با الهام از نیاکان باستانی، قهرمانان اساطیری و خدایان بودهاست. اسطوره برای او بیان حقیقت مطلق است.» و در ادامه به نقش مذهب در شکلگیری تصورات آدمها پرداختهشده و نشان میدهد که چگونه برخی اسطورهها بامذهب آمیخته و قدرتمندتر شدند و باقی آنها بدل به افسانه و رویا شده و غیرواقعی خواندهشدند. آن دسته اسطورههایی که توسط ادیان تقدیس شدند٬ طی سدههای متوالی بر افکار و رفتار و عقاید مردم طوری نفوذ یافتند که نفی آنها در ردیف کفر جای گرفت. زمان، زندگی، فصول آدمیان و غیره همه در قالب حلقههایی زنجیروار و تکرارشونده ترسیم شدهاند که یادآور مُثُل افلاطون است، همیشه یک اولین بار کامل و بینقص وجود داشته و دیگران دلقکوار اما با دقت در پی تکرار آن زیستهاند و شاید این کلید وجود بسیاری از عقاید خرافی قدیم در زندگی به ظاهر متمدن امروزی باشد. واقعیت آن است که پاهایمان به زنجیر کلفت و سیاه تاریخ بسته شدهاست: «هر جنگ, نبرد خیر و شر را بازسازی میکند، هر قتلعام تکرار مرگ شکوهمند شهیدان است.»
در ادامه٬ نویسنده به بررسی آثار فروغ فرخزاد و بررسی صور ازلی بزرگ بانوی هستی در اشعار وی میپردازد و در مقالات بعدی از آثار یونگ، نیچه٬ سرانو و بررسی نظرات کمپل در اسکیزوفرنی و ربط آن با جهان اسطوره سخن میگوید. به امید آن که غرق شدن در دنیای عجیب و پیچیدهی اسطوره، ذهن خواننده را حتا در عادیترین حالات روزانه به خلاقیت وا دارد.
بگذار زاهدان سیه دامن
رسوای کوی و انجمنم خوانند
نام مرا به ننگ بیالایند
اینان که آفریده شیطانند
(دیوار/ شکوفه اندوه)
فروغ فرخزاد
*منبع: ایران لیبرالیسم
No comments:
Post a Comment