Thursday, August 7, 2008

خلاصه مقاله

در اینجا به خلاصه از مقاله ای درباره سقط جنین نوشته آقای آرش نراقی میپردازیم که در آن این موضوع, صرفا از نظر اخلاقی نقد شده و استدلالهای عقلی ای را که مخالفان سقط جنین مطرح کرده اند, از پاره ای جنبه ها بررسی شده است.
پرسش نخست این است که: آیا یک زن باردار اخلاقا مجاز است که جنین خود را سقط کند؟انگیزه دینی نقش مهمی در مخالفت با این موضوع است که البته در مفهوم حکم شرعی ابهام وجود دارد و برداشت آن در دو سو میتواند باشد.1. حکم حقوقی 2 حکم اخلاقی. اما آقای نراقی در اینجا به جنبه های شرعی و حقوقی مساله نمیپردازد و بیشتر به جنبه های اخلاقی آن تاکید می کند.
بررسی اخلاقی مساله با 3 استدلال اصلی مخالفان شروع میشود.
جنین یک نفس انسانی است.
تمام نفوس انسانی محترمند, یعنی حق حیات دارند, و این حق اخلاقا محترم و سلب ناشدنی است.
بنابر این:
3.سقط جنین اخلاقا نامجاز است
مخالفان سقط جنین کوشیده اند نشان دهند که جنین از بدو پیدایش (یا دست کم بسی زودتر از آنچه موافقان سقط جنین ادعا می کنند) تبدیل به یک نفس انسانی میشود، و لذا حق حیات او محترم و سلب ناشدنی است. از آنجا که این بحث بسیار پیچیده است فرض می کنیم که جنین از لحظه ي انعقاد نطفه یک نفس انسانی است.
مقدمه دوم را به چند شیوه میتوان قرائت کرد.
قرائت نخست: نفوس انسانی حقی سلب ناشدنی نسبت به حیات دارند، یعنی کشتن یک شخص هرگز به لحاظ اخلاقی موجه نیست. در اینجا چند اشکال به وجود میاید. 1 . بسیاری از مخالفان سقط جنین از مدافعان مجازات اعدام هستند, در نتیجه در پاره ای از موارد, کشتن اخلاقا رواست.2. فرض کنیم این ناسازگاری بالا وجود ندارد. سوالی که مطرح میشود این است که حال پذیرش مقدمه دوم بدون اشکال است؟
به نظر میرسد که دست کم در یک مورد تصدیق این مقدمه با دشواریهایی روبرو است.در آنجا که بین حیات مادر و جنین تعارض به وجود می آید و جان مادر به خطر می افتد این سوالها با توجه به مقدمه بالا به وجود مای آید، ظاهراً در اینجا باید گزینشی میان حق حیات مادر وحق حیات جنین صورت پذیرد. آیا یکی از آن دو، در قیاس با دیگري، از حق بیشتري نسبت به حیات برخورداراست؟ چرا؟ مبناي چنین ترجیحی چیست؟ پاسخ نراقی این است: در این مورد ما مایلیم مادر را بر جنین مقدم بداریم, زیرا فقدان مادر به دلیل مسئولیتهای اجتماعی, خانوادگی و غیره ای که دارد بر خلاف فقدان جنین, امری به مراتب زیانبار تر است. در نتیجه از موضع صرفا فایده گرانه , مادر در قیاس با جنین از حق بیشتری نسبت به حیات برخوردار است, و لذا در مواردی که حیات جنین جان مادر را بجد در معرض خطر قرار میدهد, سقط جنین اخلاقا رواست. اما به نظر میرسد که در این استدلال اشکالاتی نهفته باشد: فراموش نکنید که ما بنا به مقدمه ي اول،پذبرفته ایم که جنین یک نفس یا شخص محترم انسانی است، لذا اگر استدلال فوق را بپذیریم، ظاهراً خود را به چیزي نظیر ادعاي زیر متعهد کرد ه ایم:
نفوسی که فایده ي بیشتر می رسانند، از حق بیشتري نسبت به حیات برخوردارن
اولا ارائه معیاری که بر مبنای آن بتوانیم فوایدی را که از افراد ناشی می شود را رتبه بندی کنیم, کاری به غایت دشوار است. آیا یک نجار فایده بیشتری از یک نانوا میرساند؟
ثانیا آیا در محاسبه ي فواید یک فرد باید خیر بالفعل او را منظور کنیم، یا باید قابلیتهاي فرد در تحقق بخشیدن به فوایدي در آینده را هم در نظر بگیریم.
در اینجا نراقی برای اثبات اخلاقی بودن سقط جنین در مواردی که جان مادر در خطر است از روش دیگری بهره میگیرد:
یک راه جالب توجه عبارتست از توسل به تفکیک مهمی که میان کشتن یک فرد و پرهیز از نجات دادن یک فرد در حال مرگ وجود دارد. فرض کنید شما در موقعیتی گرفتار شد ه اید که لاجرم باید یکی از دو گزینه زیر را اختیار کنید:
در حالت اول، فرد الف به واسطه ي کاري که تو انجام می دهی، می میرد، اما در حالت دوم، مرگ وي ناشی از کاري است که تو از انجام آن سرباز می زنی. اگر تو مجبور بودي که یکی از این دو گزینه را برگزینی، کدام را بر میگزیدي؟ بر اساس این استدلال از دیدگاه شخص سوم کشتن جنین نارواست و کمک نکردن به مادر اخلاقی تر است اما آیا از دید مادر نیز همین گونه است؟ پاسخ نراقی به این سوال این است که مادر مثل کسی است که به او حمله شده و حال وظیفه دفاع از نفس خود را دارد و اگر در یک جا کشتن به لحاظ اخلاقی روا باشد، کشتن مهاجم در حین دفاع از خود است. سقط جنین توسط مادر مصداق دفاع از نفس و اخلاقاً رواست. بنابراین، همانطور که اشاره شد، استدلال فوق، به فرض اعتبار، فقط در مورد شخص سوم الزا م آور است نه خود مادر. (البته اگر بپذیریم که مادر، در این موقعیت اخلاقاً حق سقط جنین را دارد، در آن صورت معلوم نیست که چرا وي نتواند این حق خود را به شخص سوم منتقل کند، و براي مثال نتواند پزشکی را براي استیفاي این حق به وکالت بگیرد.)
بنابراین، به نظر میرسد که قرائت نخست از مقدمه ي دوم، دفاع پذیر نباشد، یعنی دست کم در شرایطی که جان زن باردار به واسطه ي بارداري در معرض خطر باشد، سقط جنین اخلاقاً رواست. از آنجا که بسیاری از مخالفان سقط جنین این مورد را میپذیرند اینجا به قرائت معتدلتری از مقدمه دوم میرسیم.
قرائت دوم: هرگاه میان حق حیات دو نفس محترم تعارضی رخ دهد، براي دفاع از نفس خود کشتن مهاجم اخلاقاً رواست. در نتیجه سقط جنین اخلاقا نارواست مگر در شرایطی که جان مادر
به واسطه ي بارداري در معرض خطر جدي باشد.
حال به بررسی مورد بعد میپردازیم. فرض کنید زنی مورد تجاوز به عنف واقع میشود و در نتیجه آن باردار می گردد. حال فرض میکنیم که مخالفان سقط جنین با این مورد نیز مواقفت کنند اما این بدان معناست که نفوس انسانی از حقی برابر نسبت به حیات برخوردار نیستند و بعضی نفوس انسانی از بعضی دیگر محترمترند. درباره ي این ادعاي مخالفان سقط جنین چه می توان گفت؟ ظاهراً در تمام این مباحثات یک حق اساسی مورد غفلت واقع شده است: حقی که مادر نسبت به بدن خود دارد. به نظر می رسد که هر انسانی (دست کم تا حد زیادی) حق دارد درباره ي آنچه « بر » و دربدن او میگذرد، مختارانه تصمیم بگیرد، و مادر نیز به عنوان یک فرد انسانی از این حق برخوردار است. اما حق مادر نسبت به بدن خود چگونه می تواند سقط جنین را در این مورداخلاقاً موجه سازد؟ برای توضیح این موضوع نراقی مثالی آورده است که در آن تصور کنید صبح از خواب برمیخیزید و خود را در بیمارستان میابید که شاعری معروف در تخت کناری شماست و پزشک برای شما توضیح میدهد که دوستداران شعر و هنر شما را ربوده و نه ماه باید به شاعر متصل باشید تا حال ایشان خوب شود و تا آن زمان به وسیله این دستگاه ها از گردش خون شما استفاده کند.
واکنش شما در برابر این اقدام چه خواهد بود؟ آیا آن افراد اخلاقاً مجازند شما را به پذیرش این وضعیت وادارند؟ چه بسا شما فردي دلرحم و دوستدار شعر و ادب باشید، و لذا علی رغم آنکه این وضعیت را بدون اذن شما بر شما تحمیل کرده اند، این رنج موقت را تاب آورید و جان آن شاعر را نجات دهید. در این صورت البته کارشما بسیار پسندیده خواهد بود، اما آیا شما اخلاقاً به انجام این کار موظف هستید؟ آیا اگر شما گفتید که این بدن من است و شما حق نداشته اید بدون اذن من چنان باري را بر من تحمیل کنید، و اکنون باید بی درنگ آن شاعر را از بدن من جدا کنید، اخلاقاً مرتکب خطا شد ه اید؟ در نتیجه دست کم در شرایطی که نطفه ي جنین در نتیجه ي تجاوز به عنف بسته شده است، سقط جنین اخلاقاً منعی ندارد، زیرا در این حالت، بارداري، برغم اختیار زن به او تحمیل شده است، و لذا زن بواسطه ي حقی که نسبت به بدن خود دارد، اخلاقاً به انجام سقط جنین مجاز است.حال به مورد بعد میپردازیم و این زمانی است که زنی به میل و اختیار خود تن به مناسبات جنسی می سپارد، و کاملاً آگاه است که این عمل میتواند به بارداري او بینجامد، لذا تمام پیشگیریهاي لازم را براي باردار نشدن رعایت می کند، براي مثال، بهترین قرصهاي ضد بارداري موجود (یا سایر روشهاي قابل اعتماد و در دسترس براي پیشگیري از بارداري) را مورد استفاده قرار م یدهد، اما برغم این تمهیدات باردار می شود. آیا در این شرایط سقط جنین مجاز است؟مخالفان سقط جنین ممکن است بگویند که در این حالت زن به نوعی مسؤول بارداري و بوجود آمدن جنین است. او نیک میدانسته که در مناسبات جنسی همیشه احتمال بارداري وجود دارد، و شیوه هاي پیشگیري ازبارداري همیشه با درصدي خطاي اجتناب ناپذیر همراه است، بنابراین، هر زنی که وارد مناسبات جنسی می شود،تلویحاً پیامدهاي محتمل این تصمیم گیري را هم پذیرفته است. درباره ي این ادعا چه میتوان گفت؟ بگذارید یکبار دیگر ادعاي این گروه از مخالفان سقط جنین رابررسی کنیم، و ببینیم لازمه ي آن چیست. ادعاي اینان متضمن دو جزء مهم است:اول: سقط جنین، در شرایطی که زن به میل خود وارد مناسبات جنسی میشود، اخلاقاً نارواست، حتی اگر زن پیشتر تمام احتیاطهاي عرفی رابراي پیشگیري از بارداري رعایت کرده باشد.دوم: ورود به مناسبات جنسی همیشه با احتمال بارداري همراه است، زیراروشهاي متعارف پیشگیري از بارداري همواره با درصدي خطاي اجتناب ناپذیر همراه است.
به نظر می رسد که با پذیرش این دو فرض، زنان ناگزیر اخلاقا موظفند یکی از دو راه زیر را برگزینند:1) یا فقط هنگامی به مناسبات جنسی تن دهند که طالب فرزند هستند. 2) یا پیش از آنکه به مناسبات جنسی تن دهند کاري کنند که احتمال بارداري به صفر برسد؛ مثلا لوله هاي تخمدان خود را ببندند، یا با عمل جراحی رحم خود را خارج کنند. مشخص است که پذیرش هر یک از موارد بالا محدودیت شدیدی را برای زنان ایجاد میکند و اگر این دو راه را اخلاقی بپنداریم. فرض کنیم زنی مایل است اخلاقی زیست کند، و آماده است تا هزینه هاي اخلاقی زیستن را بپردازد.ممکن است این زن تمایل خود را در قالب گزاره ي شرطی زیر بیان کند:اگر اقتضاي اخلاقی زیستن، انتخاب یکی از دو گزین هي فوق است،من آماد ه ام که یکی از آن دو را برگزینم، و بر وفق آن زیست کنم اکنون براي این زن پرسش مهم این است : آیا گزاره ي مقدم در عبارت شرطی فوق صادق است؟ یعنی آیا اخلاق روا میدارد که چنین هزینه هایی را بر زنان تحمیل کنیم؟ آیا در غیاب شیو ه هاي صد در صد مؤثر در پیشگیري از بارداري، اخلاقاً رواست که زنان را به ترك زندگی جنسی، یا محدودیت شدید آن، یا نوعی نقص عضو موقت یا دائم فرا بخوانیم؟به گمانم پرسشهایی از این قبیل است که بحثهاي اخلاقی درباره ي سقط جنین را براي جنبشهاي رهای یبخش زنان بسیار مهم کرده است. در جامعه اي که با ذهنیت مردسالارانه پرورده شده است، تحمیل محدودیتهاي جنسی به زنان (که معمولاً با اعطاي آزادیهاي جنسی زیاد به مردان همراه است)، کاملا هضم پذیر وپذیرفتنی می نماید. بنابراین، خصوصاً در یک جامعه ي مردسالار براي کشف پاسخ آن پرسشها به هیچ وجه نمی توان صرفاً بر شهود اخلاقی جامعه متکی بود. کاملاً ممکن است که شهودات اخلاقی جامعه در آنجا که پاي حقوق زنان در میان است به نفع مردان معوج شده باشد. تغییر این قبیل باورها و احساسات راسخ شده در عمق ذهنیت جمعی-تاریخی یک قوم به کارهایی بسی بیش از بحث و فحصهاي عقلی و نظري حاجت دارد. اما البته این حقیقت به هیچ وجه از اهمیت نقد و فحصهاي پیگیر عقلی نمی کاهد. درنتیجه در اینجا نراقی به مثالی میپردازد که در آن فرض میگیریم که شما پنجره منزلتان را باز میکنید و سپس دزدی وارد آن میشود. آیا چون شما پنجره را باز کرده اید با این که میدانستید ممکن است کسی وارد خانه شود, حال حق بیرون کردن آن را ندارید؟ در بحث مربوط به سقط جنین، به نظر میرسد که مخالفان سقط جنین بدرستی به وظیفه ي مادر در قبال جنین اشاره می کنند (وظیف هاي که ما در قبال آن دزد نداریم)، اما اینان براي آنکه به نتیجه ي مطلوب خود برسند، به
چیزي بیش از این نیاز دارند؛ اینان باید نشان دهند که در شرایط مورد بحث (یعنی در شرایطی که زن علی رغم تمهیداتی که اندیشیده، باردار شده است)، وظیفه ي او در قبال جنین از نوع وظایف واجب است نه از نوع وظایف مستحب. زیرا اگر آن وظیفه از نوع مستحب باشد، زن میتواند بدون آنکه اخلاقاً درخور نکوهش باشد، از انجام آن وظیفه (یعنی ادامه ي بارداري) سرباز زند. اما آیا وظیفه ي مادر در قبال جنین از نوع وظایف واجب است یا از نوع وظایف مستحب؟ و برای اثبات مستحب بودن این وظیفه, ایشان مثالی میاورند و در انتها به این نتیجه میرسیم که اگر در این حالت وظیفه را واجب بدانیم پس در تجاوز نیز باید همین عقیده را داشته باشیم زیرا هر زنی که از منزل خارج میشود میداند که احتمال تجاوز وجود دارد. چه بسا در فضاي ذهنی یک جامعه ي سنتی و مردسالار کسانی این نتایج را به دیده ي تصویب بنگرند. امابعید است که این نتایج خرد ناپسند و غیر انسانی با ذهن و ضمیر یک انسان معتدل و اخلاقی سازگار باشد. در این صورت، به نظر میرسد که شهود اخلاقی ما بیشتر مایل به آن است که مسؤولیت مادر را در قبال جنین، در وضعیت بارداریهاي ناخواسته (دست کم در شرایطی که ما در اینجا فرض کرد هایم)، از نوع وظایف مستحب بداند نه از نوع وظایف واجب. از این بحثها هرگز نمیتوان نتیجه گرفت که سقط جنین، تحت هر شرایطی، اخلاقاً رواست. اگر از این بحثهانتیجه اي حاصل شود صرفاً این است که سقط جنین در پار هاي موارد اخلاقاً رواست (حتی وقتی که جنین را ازهمان مراحل اولیه تکون خود نفسی انسانی بشمار آوریم.)، اما البته دامنه ي آن موارد احیاناً بسی فراختر از آن چیزي است که مخالفان سرسخت سقط جنین ادعا میکنند.
این استدلالها را میتوان پذیرفت اما واقعیت جامعه ما این است که در تمام حالات سقط جنین حتا در موارد قانونی به علت نبود بهداشت لازم در بسیاری از روستاها و حتا شهرها سالیانه تعداد زیادی انسان جان خود را از دست میدهند
منبع: نشریه دانشجویی تلنگر

No comments:

 
Free counter and web stats